عالمِ دیدار، دیدارِ عالم
آمدم تا سخن بگویی تو
از هوای چمن بگویی تو
از گل و انجمن بگویی تو
شعرها بیدهن بگویی تو
تو بگویم نه من بگویی تو
-تو بگو من زبان تو شدهام
.
تو کشاندی مرا به گلزارت
دفتر بیبدیل اسرارت
آمدم لابهلای اشعارت
جلوه کرده کلام دربارت
که جهان شد جهان دیدارت
-من هم آیا جهان تو شدهام؟
.
چه جهانی، جهان مست و خراب
میرود دل اسیر موج شراب
چه سماعیست رقص این گرداب
خواب رفتی و شد جهان بیتاب
خواب میبینی این جهان را خواب
-محو خواب گران تو شدهام
.
آمدم من به خواب روشن تو
آمدم تا خیال گلشن تو
دشت گل، عالمیست دامن تو
عالم تو، تو و شکفتن تو
چه بهاریست، فصل دیدن تو
-من کیام؟ دیدگان تو شدهام؟
.
۱۲ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاهها
Comments powered by Disqus