متن اصلی را نادیده بگیر

آسمان در قفس

آسمان را در قفس انداختی

زندگی را از نفس انداختی

چون که دیدی این پرنده جان ماست

تیر در دست و ... سپس انداختی

سوی ما بیچارگان شلیک کن

خانه خورشید را تاریک کن

.

نفرتی، ترسی، سراپا کینه‌ای

مقتدای دین سراسر باختی

خانه‌ات ویران که در هر گوشه‌ای

آمدی ویرانه‌هایی ساختی

زندگی را کشته‌ای، ما را بکش

آخرین پرواز دل‌ها را بکش

.

هرزه‌جولانی، بلاخیزی ببین

چون به کِشت مرگ و غم پرداختی

داس در دست تو داس کشتن است

هر درختی را که بود انداختی

آفتی و در جهان افتاده‌ای

شاه‌زالویی به جان افتاده‌ای

.

از نگاهت ظلم می‌بارد فقط

سوی ما ای قاتل دل، تاختی

تا که دیدی زندگی در جان ماست

جان ما را در قفس انداختی

مقتدای دین سراسر ظلمتی

محنتی و محنتی و محنتی

...

۲۱ دی ۱۳۹۸

دیدگاه‌‌‌ها

Comments powered by Disqus