باغ دیدار
من کجایم؟
چشم خود را میگشایم
چشم من این پنجره
تا ببینم من تو را... تو باغ دیداری
بینهایت چشم داری
بینهایت منظره
باغبان این گلستانی که در هر جای آن آیینه میکاری
غنچه هر چشم را تا میگشایی
یک گل دیدار میروید
از تو میگوید
حیرت باغ تماشایی... تماشایی که در باغ تو هر آیینه در آیینهای حیران
نقش گلها، چشمها...آیینهها
کار توست
میزنی هر آن قلم در رنگ بیرنگی و این آثار توست
قاب نقاشیست آری
عرض و طولش بیکران در بیکران
قاب نقاشی و نقش صورت بیصورتت پیداست در آن
هر کجا
من کجایم؟
چشم خود را میگشایم
من گل نقاشی بیمثل گلزار تو ام؟
آینهدار تو ام؟
محو دیدار خودی یا محو دیدار تو ام؟
.
۳۶ اردیبهشت
دیدگاهها
Comments powered by Disqus