بهار میبینم
خیره در ابروان هاشوریت
چه شگفت است دشت گندمزار
آه در توبهتوی موهایت
بیکران است جنگل دیدار
بینهایت بهار میبینم
.
چه قدر رنگ در نگاهت هست
چشمه چشمه، سرای آیینه
میزنم دل به چشم تو هر دم
ای صفایت سوای آیینه
در صفایت بهار میبینم
.
زیر گامت زمین گلستان است
سعدی صدزبان چه میگوید
قدم تو قلم به هر گامی
زیر پای تو رنگ میروید
زیر پایت بهار میبینم
.
در صدایت طلوع خورشید است
و زمین را به شوق میخوانی
گل به گل در برم شکوفا شد
تو سرود شکفتن جانی
در صدایت بهار میبینم
.
ای همیشهبهارِ هستی تو
من عدمخویم و نگفتم فاش
پیش تو برگ خشک پاییزم
زیر پاهای تو بیفتم کاش
در فنایت بهار میبینم
.
۱۷ تیر ۱۳۹۹
دیدگاهها
Comments powered by Disqus