برف سیاه
برفی سیاه بارید
اندوه و آه بارید
یا خون به راه بارید
این حال و روز مرگ است
.
صد رنج در کمین است
افسون شخص دین است
دمسردی زمین است
سرما و سوز مرگ است
.
از دشت ناله جوشید
رود زباله جوشید
صد چاه و چاله جوشید
در قعر چاه ماندیم
.
ماندیم... جان هلاک است
خورشید زیر خاک است
هر گوشهای مغاک است
ما بیپناه ماندیم
.
گفتیم هر چه خون شد
آواز سرنگون شد
هم واژه واژگون شد
هم شعر رنگ و رو باخت
.
جان جهان: زبان مرد
خون شد زمین، زمان مرد
اندوه نیمهجان مرد
اندوه تازهای ساخت
.
دمسردی زمستان
در خانههای ویران،
از زندههای بیجان،
اندوه و آه بارید
.
شب پشت شب، همین است
سرما و سوز دین است
وضع هوا چنین است: برفی سیاه بارید
.
۲۹ دی ۱۳۹۸
دیدگاهها
Comments powered by Disqus