متن اصلی را نادیده بگیر

بزن زخمه‌ای

بیا و به جانم بزن زخمه‌ای تا

سکوت بلند شبم بر بیافتد

بگردان تو این پرده‌های دلم را

که در جان من شور محشر بیافتد

.

صدا کن مرا ای که لحن صدایت

سرود بهشت است و آواز قدسی

ببر با صدایت دلم را که از وجد

برقصد، بچرخد... و با سر بیافتد

.

صدا کن مرا تا که شعری بنوشیم

که خشکیده لب‌هایم از آتش شوق

من و تلخ‌کامی، تو وا کن لبت را

که قند مکرر، مکرر بیافتد

.

بزن زخمه‌ای تو به زخم دل من

دلم ساز عشق تو شد مثل تنبور

دل ریش‌ریش مرا می‌نوازی؟

که در خلوت خاص دلبر بیفتد

.

تویی دلبرم می‌تپد دل به عشقت

و با هر تپش ناله‌ها دارد این دل

دلم را بخوان تا که شاد و غزل‌خوان

به دل شور و آواز دیگر بیافتد

.

صدایت زدم شاید این بار شعرم

بپیچد در آفاق و سویت بیاید

بیافتد درون دلت شعر دیدار

بزن زخمه‌ای شعر بهتر بیافتد

.

بیا و به جانم بزن زخمه‌ای تا

درون دلم شور محشر بیافتد

.

۷ اردیبهشت ۱۴۰۲

دیدگاه‌‌‌ها

Comments powered by Disqus