متن اصلی را نادیده بگیر

درون سینهٔ من

درون سینهٔ من ای پرنده محبوسی

و بال می‌زنی اما نمی‌پری هرگز

نفس نفس زدن من، تلاش جانکاهم

.

درون سینهٔ من لحظه لحظه‌اش خون است

که هر نفس به قفس می‌خوری پرندهٔ دل

و باز می‌تپی ای دل، به رنجت آگاهم

.

درون سینهٔ من شعر پر زدن جاری ست

پرنده کاش صدایت به آسمان برسد

در ازدحام صداها مچاله شد آهم

.

درون سینهٔ من عالمی غم و یأس است

که ای پرنده زمان می‌رود، تو در بندی

شکست و حسرت پرواز و عمر کوتاهم

.

درون سینهٔ من ای پرنده ساکت باش

که خارج از قفست هم زمانه زندان است

حصار و میلهٔ زندان شده‌است دنیا هم

.

درون سینهٔ من شمع کوچکی زنده‌است

پرنده پر نزن آرام در دلم بنشین

که شعر خانهٔ نور است در شبانگاهم

.

۱۰ اسفند ۱۳۹۸

دیدگاه‌‌‌ها

Comments powered by Disqus