خرابه بیدر
چقدر حوصله داری
که در سیاهی مطلق
نشستهای به تماشا
که شاید از پس آوار
دو چکه نور ببینی
.
خراب کرده تباهی
تمام خانهٔ ما را
چه نالهایست درونش
چه میکشد وطن ما
از این جماعت دینی
.
از این جماعت ددخو
که جز پلشتی و زشتی
ندیدهایم از آنها
نمانده از وطنت هیچ
چرا خرابهنشینی؟
.
نه رنگ و بوی گلی نیست
زبالهدان شده هر سو
امید داری از این جا
از این خرابِ لجنزار
به جز لجن چه بچینی؟
.
نمانده راه گریزی
از این خرابهٔ بیدر
به جز همین که مداوم
به این نحوس تبهکار
هزار بار برینی
.
۷ مرداد ۹۹
دیدگاهها
Comments powered by Disqus