خورشیدکم
خورشیدکم بیا شب تار مرا ببین
تا روز باشم از تو دوباره مرا ببین
ای دلشکسته ای که دلت خانه خداست
من بیتو بیدلم دل زار مرا ببین
ای چشم هات مستی جاوید لایزال
ای جام نور، حال خمار مرا ببین
دیدم که از زمانه دلت غرق خون شده
من مردم از غمت تو مزار مرا ببین
اما نه از تو زنده شود روح مردهام
یک دم بخند، آینهزار مرا ببین
از وزن و قافیه دل من بیتو حبس شد
نزدیک من بیا و حصار مرا ببین
من هم اسیر روز و شب بیمروتم
در من ببین مرا و خودت را مرا ببین
آیینه تو ام، غم تو هم غم من است
خورشیدکم بیا و خودت را مرا ببین
.
.
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاهها
Comments powered by Disqus