رنگِ رنج
به سراپای خودت چشم گشودی، دیدی؟
که به جز نقش عدم هیچ نبودی، دیدی؟
غیر رنجی که کشیدی چه کشیدی نقاش
رنگ رنجی و خودت را تو نمودی، دیدی؟
عمر تو یک نفس و آن نفست هم آتش
خود سیگاری و هر لحظه تو دودی، دیدی؟
غیر خاموشی خود هر چه که گفتی وهم است
قیل و قالی همه دم، گنگ سرودی، دیدی؟
***
یاد کن غرق شدی در نم بیمرز خیال
دل خود را تو از آلودگی دیده زدودی، دیدی؟
«بینگه» باز ببین هر طرفی اوست که اوست
بینشان را تو بگو در چه حدودی دیدی؟
دل تو جام شراب است و از او پر شدهاست
از ازل در دل خود شهد شهودی، دیدی؟
.
۱۹ دی ۱۳۹۹
دیدگاهها
Comments powered by Disqus