سرایش خون
هستی! به همه زخم زدی طی زمان
خون همه را ریختهای، قاتل جان
خون میرود آهسته و تنها همه زرد
هر لحظه جهان، سرایش فصل خزان
.
هستی! به همه زخم زدی دلگیریم
ما ریزش پاییز تو را تعبیریم
خون میرود از زخم همه تا دم مرگ
آهسته آهسته همه میمیریم
.
هستی به همه زخم زدی بیپروا
هر صبح قیامتی تو کردی برپا
خون همه را ریختهای میبینی؟
صبح و شفق تیغ تو یعنی تن ما*
.
* «هستی دم تیغیست که خون همه کس ریخت» از بیدل دهلوی
.
۶ مهر ۱۳۹۹
دیدگاهها
Comments powered by Disqus