تیغ و قلم
درندگان شب تو
گلوی روشن ما را
هزار بار بریدند
.
و جسم پرپر ما را
برای وعده شامت
به روی خاک کشیدند
.
غنیمت است تن ما
که با جنازه گلها
بگو چهها نخریدند
.
چقدر لاله پرپر
به دست تیغ تو دیدم
میان باد پریدند
.
چقدر لاله پرپر
که قطره قطره و از خود
به روی خاک چکیدند
.
چقدر لاله پرپر
هوای بارش خون را
درون مهلکه دیدند
.
درندگان شب تو
به قاب صبح تماشا
قلمبهدست رسیدند
.
و روی صفحه عالم
در آسمان شگفتت
شفق دوباره کشیدند
.
هر آنچه هست دم توست
و تیغ هم قلم توست
.
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاهها
Comments powered by Disqus