متن اصلی را نادیده بگیر

وحشت هستی

توپ شیطانکی به دستت بود

شیطنت کردی از سرای عدم

پرت کردیش سوی ملک وجود

-وحشت زندگی پدید آمد

.

توپ شیطانک پریشانت

می‌پرد هر زمان به هر سمتی

تا دوباره به دست تو برسد

-در دلم اندکی امید آمد

.

آه اما از این پریدن‌ها

کنج آرامش تو حاصل نیست

سر ما می‌خورد به صد دیوار

-باز هم وحشتی جدید آمد

.

خانه بی‌خانه‌ایم و آواره

درد بی‌خانمانی ما را

غیر کنج عدم دوایی نیست

-سوی تو ناله‌ای شدید آمد

.

ما گم و گنگ در غبار وجود

آه ما را بیا و پیدا کن

تا بمانیم در برت ای یار

-تا بخوانیم روز عید آمد

.

جمعه ۷ آذر ۱۳۹۹

دیدگاه‌‌‌ها

Comments powered by Disqus