زلزال
جهان از غبار و است و بنیادها
به نرمی بریزند با بادها
جهانلرزه و داد و فریادها
اذا زلزلت، هر چه آبادها
که میریزد آوار هستی هر آن
.
اذا زلزلت، رسم این عالم است
و هستی ما باری از ماتم است
به گردون سپردی که پشتش خم است
و گفتی سپس قسمت آدم است
چه دادی به ما: بار هستی هر آن
.
اذا زلزلت، خاک عالم به سر
که دور از تو آوارهام دربهدر
به ویرانههایت نظر کن نظر
مرا با خودت تا خودِ خود ببر
خرابم، مرا هم شکستی هر آن
.
اذا زلزلت قلب من دم به دم
به عشقت ببین هر طرف آمدم
که میلرزم از شوق تو هر قدم
مرا با خودت میبری تا عدم؟
همان جا که هستی و مستی هر آن
.
آه
۲۴ بهمن ساعت ۱۲ نیمهشب
دیدگاهها
Comments powered by Disqus