غمزه

  |   منبع

تو را پیش از آنکه ببینم می‌شناختم

ای نگاهت ازلی

چشم‌هایت را به خاطر داشتم

پیش از آن که به دنیا بیایم

غمزه‌ای بود

زمان بی‌زمانی

غمزه

آن

آه

نگاه

دیدی مرا

یک نظر

دیدم تو را

پیش از آن که به دنیا بیایم

نگاهت را می‌شناسم

نگاهت مرا متولد کرد

باز هم از نو

های

اما مدتی‌ست در حسرتم

نیستی

تنها یادی‌ست از نگاهت

آن روز که در این دنیا برای اولین بار

غمزه

دعا می‌کنم بیایی

کرشمه‌ای کن و بازار ساحری بشکن

به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن

نگاه معجزه

ید بیضا

دم مسیحا

شب معراج

غمزه‌ای‌ست

تاریکم، بی‌جانم

آه

غمزه‌ات مرا غرق نور خواهد کرد

زنده خواهد کرد

خواهد برد

خواهد برد

بیا بیا که بیایی

هر نفس آواز عشق می‌رسد

این نگاه توست

در نگاهت چه داری؟

که پیش از آن که ببینم تو را

نگاهت آشنای من بود

نگاه ازلی

دلم تنگ است

جهان تنگ‌تر

شب است منتظرم تا

شب است و چشم به راه نگاه پرنورت

به شوق دیدن ماه نگاه پرنورت

طلوع کن که به سوی تو می‌روم از خود

به خانمان و پناه نگاه پرنورت

که ذکر هر شب من یاد چشم‌های تو است

نگاه گاه نگاه نگاه پرنورت

نگاه آه نگاه

نگاه پرنورت

.

اوایل بهمن ۱۴۰۱

Comments powered by Disqus