غبار گم‌شده

  |   منبع

آشفته‌ام، خمار نگاه نخست تو

می‌ریزم از خودم منم آوار سست تو

دور از تو من غبارم و در باد گم شدم

.

ویرانه‌ام نگاه تو آبادی من است

گلزار دیدنت وطن و وادی من است

از مستی نگاه تو ای داد گم شدم

.

آن جرعهٔ نخست به حیرانی‌ام سپرد

از تو جدا مرا به کویر برهنه برد

با من چه کرده‌ای که از ایجاد گم شدم

.

ای راز رازها، که هنوز آسمان تو-

ابری‌ست، من به سوی نگاه نهان تو-

پر می‌زدم که بال من افتاد، گم شدم

.

آن قدر پر زدم که شکستم به راه تو

من نیمه‌جان، شکسته، نشستم به راه تو

تیرت خوش است، در غم صیاد گم شدم

.

از خود ببر مرا به خودت دود کن مرا

در خود مرا تو حل کن و نابود کن مرا

تا من که در کشاکش اضداد گم شدم، پیدا شوم

.

۲۰ فروردین ۱۴۰۱

Comments powered by Disqus