تهران من - فلسفهٔ آه

  |   منبع

تهران من کجاست لبخندت

آن روزهای روشن چون قندت

ماییم و تلخی شب و دربندت

این هم شبت چقدر بی‌ماهی

.

شب‌های زنده تو کجا رفتند

در جاده‌های مرگ تو تا رفتند

از ما جدا شدند و جدا رفتند

با من بگو چرا تو پر از راهی؟

.

ای جاده‌های تو همه بی‌پایان

آوارگی‌ست با من بی‌سامان

آوار توست بر سر من تهران

از جان خسته‌ام تو چه می‌خواهی

.

میدان انقلاب تو را خواندم

من روز و شب کتاب تو را خواندم

هر گوشه خراب تو را خواندم

خواندم تو را که فلسفه آهی

.

خواندم تو را و با تو سفر کردم

از خود از این خرابه گذر کردم

یک آن خیال او که نظر کردم

ای آن دیدن آه چه کوتاهی

.

با این همه خرابی و ویرانی

با این دل شکسته تو می‌مانی

تهران من همیشه تو تهرانی

من راه می‌روم که تو همراهی

.

۲۸ مرداد ۱۴۰۲

Comments powered by Disqus