شب بارش نور
به هر جا درخشیده مهتابِ خوبت
-سپیدی شب- چهرهٔ نابِ خوبت
شبِ روشنی که تو در آن نشستی
.
شب روشنی که شدم بیقرارِ-
-تلألو از اندام الماسوارِ-
-تو ای بهترین گنج در کُنجِ هستی
.
تو زیبایی مطلقی! خوش به حالت!
تو و چشمهٔ چشمهای زلالت
چرا چشم خود را تو یک پلک بستی؟
.
تو ای دختر شب که از جنس نوری!
تو هر لحظه هستی، ولی دورِ دوری!
بگو تو کجایی که همواره هستی؟
.
شب زندگی یا همین عمرِ کوتاه
همان داستانِ پلنگِ من و ماه (۱)
همیشه به سویت جهید و تو جستی...
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۲۱
۱: حسین منزوی
خیال خام پلنگِ من، به سوی ماه جهیدن بود