عدم
تو سرآغاز قصهات مرگ است
مرگ زادهاست مادرت باری
تو پی رود زندگی اما
مرگ در توست جاری جاری
.
مرگ هی زنده میشود در تو
زندگی را به سخره میگیرد
تو ولی غافلی از این مردن
و به این زندگی وفاداری
.
تو و این زندگی وهمآلود
سخت درمانده و اسیرت کرد
دور خود حصر میکشی هر روز
بین اوهام خود گرفتاری
.
زیستن لحظه لحظهاش مرگ است
غافلی. دلخوشی به وهم و نفس
کار ما در وجود و در عدم است
آی انسان کجای این کاری؟
.
تو به سوی عدم، قدم بردار
و عدم را ببین درون خودت
که شکوه تفکرت این است
قدمی را همین که برداری...
.
۲۶ مهر ۱۳۹۷