آیینهرو
سالها پیش روبهرویم بود
دختری از تبار آیینه
چهرهام در دو چشم او افتاد
مثل گرد و غبار آیینه
.
من شدم حیرت و سراپا چشم
چشم او شد تمام هستی من
من نبودم که هر چه بود او بود
جان من شد نثار آیینه
.
مات او بودم و نفهمیدم
که غبار از دو چشم خود برداشت
عاشقش را به باد داد و گذشت
عاشقش بیقرار آیینه
.
آی آیینهرو کجایی تو؟
دل من سر به سینه میکوبد
چشم من شد گلوله آتش
در غم و انتظار آیینه
.
آی آیبنهرو کجایی تو؟
شدم آواره زمین و زمان
پی چشم تو هر طرف گشتم
پی کوی و دیار آیینه
*****
سالها پیش روبهرویم بود
همه جان و آرزویم بود
آینه قصهٔ مگویم بود
آی آیینه عشق دیرینه
۲۰ دی ۱۳۹۶