دم

  |   منبع

کجاست آن نی مولانا

بنالد از دل من هر دم

که در زمانهٔ بی‌دردی

شکسته سازِ پر از دردم

.

در این زمانهٔ پرجنجال

تن هر آه نحیفم آه

میان همهمه‌ها له شد

تو را هر آن که صدا کردم

.

در این زمانه، در این عسرت

در این سیاهیِ بی‌شعری

تو را نوشته‌ام ای خورشید

به دور نام تو می‌گردم

.

در این زمانهٔ دم‌سردی

که اشک چشمه شد و یخ زد

دمت حیات دلم ای شمس

بِدم که از همه دلسردم

.

تمام درد من از این است

هنوز بوسهٔ تیغت را

به گردنم نزدی حیف

مرا دوباره نکن طردم

.

در این زمانهٔ بی‌شوقی

مرا صدا کن و بسمل کن

منی که گردن و جانم را

برای تو تیغ آوردم

.

بیاور آن دم بران را

که تشنهٔ دم مستان است

دم تو گرم و شرابت نوش

ببر گلوی مرا در دم

.

۹ بهمن ۱۳۹۹

Comments powered by Disqus