در بیابان
یک صدا آمد که هی سر تا قدم بیچارهای
در بیابان گرد خود میگردی و آوارهای
گرد سرگردانی و در گردباد افتادهای
.
در بیابان هر چه میبینی سراب است و خیال
واقعیت، هر چه میبینیم خواب است و خیال
از چه از فهم عدم در وهم حاد افتادهای؟
.
در بیابان بستهای دل را به وهم و خواب و خور
آه از وهم و سراب زیستن دل را ببر
ای که تا فانی شوی غرق مراد افتادهای
.
با گرفتاری هستی هم تو آزادی ببین
یعنی آن سوی جهان یک عالم آبادی ببین
بیدلی کن گفتههایش آسمان راز ماست
قید هستی چون نفس بال و پر پرواز ماست
هر قدر بیدل گرفتاری است آزادیم ما
مرداد ۱۳۹۷