قفل بیکلید
له کردهاست ما را
زیر هجوم ساطور
این دین سرد و بینور
ماها شکست خوردیم
آری شکست! بدجور
جز تیرگی ندیدیم
.
ما را قفسنشین کرد
کنج قفس چه شیریم
اما چه سود اسیریم
از هر طرف که رفتیم
از هر طرف اسیریم
از زندگی چه سیریم
ما کودکان پیریم
از زندگی بریدیم
.
دستان ما شکسته
پاهای ما چه خسته
ما گنگ و لال ماندیم
هر شب جنازهای را
تا تخت خود کشاندیم
دریاست نام ما، حیف
دریا به گل نشسته
ما راههای بسته
ما قفل بیکلیدیم
.
مرداد ۱۳۹۸