یاد

    برچسب‌ها : 

به یادِ یاد تو شادم، مرا به یاد بیاور

نه من خوشم به جفایت، جفا زیاد بیاور

سری بزن به من ای یار، اگر نیامدی از لطف

شمیم گیسوی خود را به راه باد بیاور

به ذوق شهد عذابت به انتظارم و رنجور

تو ریحِ راحت خود را به سوی عاد بیاور*

ببین که خون دل من به سیل اشک روان شد

برای زخم دل من کمی ضماد بیاور

هوای سرد تغافل، زمین فسرد و زمین خورد

بهار غنچه‌گشا باش، بهار شاد بیاور

ولی نه رودِ زمستان از آستان تو جاری است

مراد توست جهان را به انجماد بیاور

همیشه یاد منی تو، منم نهایت نسیان

چه غفلتی است که گفتم مرا به یاد بیاور

...

  • فجعلَ الریحَ إشارةً الی ما فیها من الراحةِ... (از فصوص‌الحکم ابن عربی فص حکمت احدی در کلمهٔ هودی)

...

۲۳ دی ۱۳۹۷ ساعت ۳

در وسعت چشمان سیاهت ای یار...

آه از شب موهای سیاهت ای یار

ابری است هوا کو رخ ماهت ای یار

در چشم سیاه خود مرا فانی کن

آتش بزنم! برق نگاهت ای یار

.

در چشم سیاه خود مرا جاری کن

ای عشق! من شب‌زده را یاری کن

در وسعت چشمان سیاهت فجر است

باری تو نگاه کن به من! کاری کن

.

در وسعت چشمان سیاهت نور است

اما چه کنم چه قدر دور و دور است

تاریک شدم کجاست چشمت ای یار

عمری است که بی چشم تو چشمم کور است

.

تاریک شدم کجاست ماهت ای یار

من مانده‌ام و یاد نگاهت ای یار

عمری است نگاه من به مشرق خیره است

عمری است نشستم سر راهت ای یار

.

۲۲ آبان ۱۳۹۷

در خیال خودیم

    برچسب‌ها : 

باز ما در خیال آن ماهیم

هر کجا در خیال آن ماهیم

ماه‌ها در خیال آن ماهیم

ماه ماییم در خیال خودیم

.

ماه ماییم و آسمان هم ما

اختران ما و کهکشان هم ما

نشئهٔ ناب می‌کشان هم ما

ما که جام و می زلال خودیم

.

آه مستی ما همان از اوست

بی‌نشان است و هر نشان از اوست

کهکشان، ماه، آسمان از اوست

ما که معدوم و پایمال خودیم

.

هست او هست و ما عدم‌خویبم

آه او را چقدر می‌جوییم

او همان ما و همان اوییم

غافلیم و اسیر حال خودیم

.

غفلت است این که دور از او ماییم

ما همان موج‌های دریاییم

ما ولی گیر دام دنیاییم

حیف از ما شکسته‌بال خودیم

.

حیف از ما که بی‌وطن ماندیم

حیف از ما اسیر تن ماندیم

غرق دریای وهم من ماندیم

آه عمریست ما وبال خودیم

.

۱۴ آبان ۹۷

ساز عشق

    برچسب‌ها : 

ناله‌ام زخمه‌های معشوق است

نفس من صدای معشوق است

دم به دم می‌خرامد آهنگت

.

بر دل من زدی هزاران زخم

باز گفتم به تو بباران زخم

دل من تا همیشه شد چنگت

.

دل و جانم برای دستانت

هر چه دارم فدای دستانت

ای به قربان دست بی‌رنگت

.

ای به قربان زخمه و سازت

پر شده هر طرف از آوازت

شور هستی، نوای آهنگت

۵ آبان ۱۳۹۷

عدم

    برچسب‌ها : 

تو سرآغاز قصه‌ات مرگ است

مرگ زاده‌است مادرت باری

تو پی رود زندگی اما

مرگ در توست جاری جاری

.

مرگ هی زنده می‌شود در تو

زندگی را به سخره می‌گیرد

تو ولی غافلی از این مردن

و به این زندگی وفاداری

.

تو و این زندگی وهم‌آلود

سخت درمانده و اسیرت کرد

دور خود حصر می‌کشی هر روز

بین اوهام خود گرفتاری

.

زیستن لحظه لحظه‌اش مرگ است

غافلی. دلخوشی به وهم و نفس

کار ما در وجود و در عدم است

آی انسان کجای این کاری؟

.

تو به سوی عدم، قدم بردار

و عدم را ببین درون خودت

کبریای تو در عدم برپاست

قدمی را همین که برداری...

.

۲۶ مهر ۱۳۹۷

جهان خالیست

***

ابتدا دو بیت از غزلی از بیدل:

جهان ز جنس اثرهای این و آن خالیست

به هرزه وهم مچینید کاین دکان خالیست

به جیب توست اگر خلوتی و انجمنیست

برون ز خویش کجا می‌روی جهان خالیست

***

و اما...

روز و شبت وهم است

وهمی که بدفهم است

از وهم می‌خواهی

چیزی به چنگ آری

آری نمی‌دانی

دنیایمان خالیست

.

بنگر به این دنیا

مانند ظرفی که

از هیچ سرشار است

از ظرف این دنیا

سهم تو هیچ است و

وهم تو بسیار است

باری چه می‌خواهی؟

این جا دکان خالیست

.

انسان بی‌سامان

آشفتهٔ دوران

آواره در زندان

ای سارق نادان

در کاهدان ماندی

تا کاه برداری

تو سارق وهمی

وقتی نمی‌فهمی

این کاهدان خالیست

.

از وهم می‌خواهی

کوهی بسازی تا

در قله آن کوه

یک آن ببینی که

زیر قدم‌هایت

یک بیکران خالیست

.

ای دیدنت وهم و

غم چیدنت وهم و

کوشیدنت وهم و

پوشیدنت وهم و

از وهم عریان شو

از وهم خالی شو

حالی به حالی شو

خالی خالی شو

***

وقتی جهان خالیست

بیرون نرو از خود

بی‌رنگ و بی‌رو باش

بی‌رنگ و رو باشی

آیینه‌خو باشی

آن گاه می‌بینی

رنگ وجودی تو

وقتی عدم باشی

هستی تو هستی تو

هستی تو این است

جز این، همان خالیست

.

۲۴ شهریور ۱۳۹۷

خراش‌های بیشمار

انبوه آسمان‌خراش‌ها

چون سوزن‌هایی بلند

بسیار بلند

در چشم‌های ما فرو رفته‌اند

.

چشم‌خراش‌ها

وسعت دیدن را

تنگ کرده‌اند

بسیار تنگ

دیگر در چشم‌های ما

جای سوزن انداختن هم پیدا نمی‌شود

چه برسد به دیدن بی‌کرانگی

.

دیدن را از ما گرفته‌اند

آسمان‌خراش‌ها

با دیگر همدستانشان

.

سحرگاه ۵ شهریور ۱۳۹۷

در بیابان

یک صدا آمد که هی سر تا قدم بیچاره‌ای

در بیابان گرد خود می‌گردی و آواره‌ای

گرد سرگردانی و در گردباد افتاده‌ای

.

در بیابان هر چه می‌بینی سراب است و خیال

واقعیت، هر چه می‌بینیم خواب است و خیال

از چه از فهم عدم در وهم حاد افتاده‌ای؟

.

در بیابان بسته‌ای دل را به وهم و خواب و خور

آه از وهم و سراب زیستن دل را ببر

ای که تا فانی شوی غرق مراد افتاده‌ای

.

با گرفتاری هستی هم تو آزادی ببین

یعنی آن سوی جهان یک عالم آبادی ببین

بیدلی کن گفته‌هایش آسمان راز ماست

قید هستی چون نفس بال و پر پرواز ماست

هر قدر بیدل گرفتاری است آزادیم ما

مرداد ۱۳۹۷

آنمان برسد

زیستن رنج روی دوش من است

می‌کشم روی دوش خود، خود را

ما اسیران زندگی هستیم

کاش این زندگی بی‌خود را

زودتر مرگ در خودش بکشد

زیستن امتداد ناکامی‌ست

مرگ باید به دادمان برسد

.

زیستن، چشم‌های بستهٔ ماست

و سریشی به پلک خود زده‌ایم

کاشکی چشمه‌ای بجوشد تا

سر خود را درون آن بکنیم

و بشوریم چشم‌هامان را

از سریش لجوج وهمانی

چشم حق باز کن تماشا کن

تا حضور مرادمان برسد

.

چشم حق باز کرده خواهی دید

که حضور مرادمان در توست

و در آن لحظه غرق در نوری

و هم از رنج زیستن دوری

و در آن لحظه غرق در یاری

و خودت نیستی در آن هنگام

و همان دم که نیستی، هستی

که از آن نیستی تو سرشاری

کاش عاشق به آن زمان برسد

.

آسمان را سیاه کردم من

بس که آه می‌کشم هر دم

که جدایی مرا به غم سوزاند

حاصل بودنم فقط این شد

که در آوارگی در این اوهام

دود آهم به آسمان برسد

.

آه افتاده‌ام به راهت تا

انتظار مرا بخوانی تو

آه مکتوب انتظارم من

کاش می‌شد به بیدلی برسم

برسم من به آن رسیدن تا

به من آن جای لامکان برسد

.

۲۳ تیر ۱۳۹۷

آب

زندگی حد فاصل ابری است-

-تا زمین و

تمام آدم‌ها-

-قطرات عجول باران اند

.

قطرات عجول هر باران

تا بیایند زندگی بکنند

به زمین خورده‌اند و بی‌جان اند

.

به زمین خورده‌اند پیش از ما

قطرات عجول باران‌ها

زیر انبوه خاک پنهان اند

***

بین این قطره‌های سرگردان

چند قطره به فکر دریایند

پی یک رود جاری اند آن‌ها

.

پی رودند و غرق حیرانی

و به دریا فقط می‌اندیشند

تا هم می‌رسند حیران‌ها-

-جمع یک قطره با یکی دیگر: می‌شود یک، دو حاصل آن نیست

جاری عشق حاصل آن‌هاست

.

قطره‌ها رود می‌شوند و سپس

می‌رود رود و می‌شود دریا

قطرهٔ خرد، معنی دریاست

***

کاش می‌شد منِ معلق هم

زودتر غرقه در خودم بشوم

که درون خودم چه آبادم

***

شعر هذیانِ مستی من بود

نشئه‌ام «نشئهٔ ازل دارم»

مستم و «می‌پرست ایجادم»

.

۷ تیر ۱۳۹۷

.

اشاره‌ای به دیالوگی از فیلم نوستالژیا ساختهٔ آندری تارکوفسکی: «یک قطره + یک قطره، یه قطرهٔ بزرگ‌تر رو درست می‌کنه، نه دو قطره.»

بند آخر اشاره‌ای به مطلع غزل «می‌پرست ایجادم، نشئهٔ ازل دارم» از حضرت بیدل