قصر رؤیا
باید تو را یک شب آخر از خواب خود پس بگیرم
تا با تو پایان بگیرد دوران تلخ اخیرم
دوران سرمای بی حد، چشمان قندیل بسته
در باد موهای برفی، من یک زمستان پیرم
ای فصل خوبم که رفتی! زیباتر از هر بهاری
بعد از تو توفان شن شد من خستهای در کویرم
زیبا سفر کردهای تو از واقعیت به رؤیا
حالا به شوق نگاهت در خواب و رؤیا اسیرم
خواب تو عین بهشت است تو حور عینی نه بهتر
در روزگار جهنم خواب تو را میپذیرم
می دزدمت ای جواهر از قصر زیبای رؤیا
تو کوه و دریای نوری، تاریکیام! من فقیرم
وقتی تو را پس گرفتم از خواب طولانی شب
آن قدر می بوسمت تا از خستگی من بمیرم
۲۸ آذر ۱۳۹۴