ضد من

  |   منبع
    برچسب‌ها : 

روزگاری ست که تنهایی و غم هم‌دست اند

در دیدار تو را سخت به رویم بستند

نفسم تنگ شد از بوی هوای بی تو

چند تُن دود، درون ریه‌هایم جستند

گوشهٔ خانهٔ خود غرق شدم در یادت

گنج‌های ته دریای تو زیبا هستند

چشم‌های تو شرابی و زمین‌گیرم کرد

چشم‌های من از آن روز همیشه مست اند

دوستت دارم و عشقت شده عضو بدنم

جوری انگار مرا سفت به عشقت بستند

روزگاری ست که هر روز سرم بر دار است

بی تو ضد من خسته همه چی هم دست اند

۱۷ آذر ۱۳۹۴

Comments powered by Disqus