حیاط و حوض
آرزویم شده یک حوض و حیاطی کوچک
که در آن عطر گل یاس حضورت باشد
گوشهای تخت و دو تا پشتی و یک قالیچه
عصر یک روز خنک، شادی و شورت باشد
.
خلوتی بین هیاهوی بهار و من و تو
پیش تو باغچه و غنچه و گلدان خندان
در و دیوار برقصند و در این خانه فقط
تا ابد حال خوش و جشن و سرورت باشد
.
برسد اول شب، یک شب مهتابی و من-
خیره باشم به درخشیدن ماهی که تویی...
برسد اول شب، آن شب رویایی که
شب چشمان قشنگ و پُرِ نورت باشد
.
خانهای گرم و قدیمی و حیاط و یک حوض
این همان باغ بهشتی ست نمیدانی تو
آرزویم شده این باغ بهشت کوچک
که در آن عطر گل یاس حضورت باشد
*****
به خودم گفتم از این شعر چه میخواهی تو؟
آرزوهای قشنگ تو خیالی ست محال
به خودم گفتم از این فکر بیا بیرون، حیف-
کاش میشد که کسی سنگ صبورت باشد...
۷ اردیبهشت ۱۳۹۵