جان جهان

  |   منبع

ما جان جهانیم، ولی در بر مرگیم

عمری ست که افتاده و در بستر مرگیم

ماییم بهشتی که شده طعمهٔ آتش

ویرانهٔ متروکهٔ یادآور مرگیم

افسوس زمانی همه جا سرو جوان بود

ویرانهٔ ما سبزترین باغ جهان بود

ویرانه شدیم از نفس سرد کشیدن

اسطورهٔ بیچارگی و درد کشیدن

تاریکی اندوه به هر پنجره پاشید

ما دور شدیم از طرف خانهٔ خورشید

محکوم به اینیم که دلتنگ بمانیم

باید که در این خانهٔ بی‌رنگ بمانیم

ما جان جهانیم، ولی در بر مرگیم

افسوس که بیچاره و یادآور مرگیم

ما زجر کشیدیم و کشیدیم و نمردیم

ما جان جهانیم؟ نه ما انتر مرگیم

۳۰ فروردین ۱۳۹۶

Comments powered by Disqus