کبوتر
ترک آرزو کردم رنج هستی آسان شد
سوخت پرفشانیها، کاین قفس گلستان شد
بیدل
***
به شوق دانه پرید و شکستهبالوپر افتاد
کبوتری که نفهمید چه شد که بیثمر افتاد
به زیر سایه شمشاد، نشسته خسته و ناشاد
هوای سرد و پر از باد، و او شکستهتر افتاد
نه لانهای و نه بامی، نه جفت و یار و نه کامی
بدون یاور و حامی، مچاله شد، پکر افتاد
و آن کبوتر نومید به خود دوباره که پیچید
خیال گمشدهای دید، و با خودش که درافتاد
سرود لانه همین جاست
.
نیمهشب ۴ آذر