کشتی و توفان

  |   منبع
    برچسب‌ها : 

چشم‌هایش به رنگ توفان بود... با نگاهی دل مرا هم زد

روزگارم سیاه و ابری شد، رنگ غم را به آسمانم زد

چشم‌هایش مرا کجا بردند؟ سمت دریای پر شکوه عشق...

بین دریا و آسمان دیدم، روی کشتی عشق پرچم زد

ناخدایی شدم در آن کشتی، روی امواج عشق سرگردان

هر طرف گنج تازه می‌دیدم، دست خود را به کل عالم زد

چشم‌هایش دو دزد دریایی، گنچ قلب مرا شبی بردند

با نگاهی که مثل شمشیری بر تنم ضربه‌های محکم زد

غارتم کرد و بی هوا گم شد. غرق دریای او شدم، او رفت...

حسرتم آن نگاه زیبا که ضربه می‌زد... ولی چرا کم زد

***

«چشم‌هایش فراتر از توفان» من به دریا و آسمان گفتم

غرق دریا رها رها تنها شعرم از روزگار او دم زد

۲۸ تیر ۱۳۹۴

Comments powered by Disqus