روح شبگرد
در بساطم خوشی فراهم نیست
درد دارم که شدتش کم نیست...
هیچ دردی شبیه دردم نیست...
درد من، دردِ روحِ شبگرد است
.
به هوای تو روح من پر زد...
در هوایی که سخت میلرزد...
عاشقت بود و گفت: میارزد
حیف دنیا بدون تو سرد است
.
غصهٔ این هوا مرا آزرد
روحم از بادها لگد میخورد
بیدِ مجنونِ جان من میمرد...
جان من نیمه، حال من زرد است
.
نیمهجانم! وجود من خون شد...
آسمان کبود من خون شد...
آه بود و نبود من خون شد...
آه بود و نبود من درد است
.
باز خون از ترانه میریزد
لختهٔ عاشقانه میریزد
قافیه بیبهانه میریزد
شعر من مثل من زمین خورده است!
.
آی «مجنونِ بید» در طوفان!
آی روح و روان سرگردان!
آی باران خون بیپایان!
در جوانی جوانه پژمرده است!
.
آخر قصهای که توفانی ست
روح و تنها و خواب طولانی ست
هیچ دردی شبیه دردم نیست
روحم از دست عشق آزرده است
۲۴ خرداد ۱۳۹۵