زمین آدمها
کرهٔ گیج خاکی و ویران، روستای بزرگ آدمهاست
دور خود بیاراده میچرخد، دور سرگیجههای وحشتزاست
کشتزاری به وسعت دنیا، که از آن آه و ناله میروید
نان هر سفره سنگ و آجر شد، عصر قحطی خنده پابرجاست
این وسط یک نفر به صد برهان، ادعایش خدایی ده ماست
قلدری فکر میکند با خود که ابرقدرت است و بیهمتاست
او که از ترس بینهایت خود روستا را پر از مترسک کرد
هر کجا جار میزند هر روز: کدخدای زمین آدمهاست
***
کدخدای زمین آدمها! به بزرگی و زور خود شک کن
کشتت آتش گرفته اما باز همه جا را پر از مترسک کن
ما اسیر حضور تو هستیم، درد ما را به حال خود بگذار
اندکی لطف کن به آدمها، مردم صاف و ساده را دک کن!
این زمین یک مزار تاریخیست، همه را منصفانه بلعیده
کدخدا اسم و رسم زشتت را روی پیشانی زمین حک کن!
تابستان ۹۵